طراوت نفس هایت واژه اسمانی را برایم تکرار میکند
همیشه جای خالی اطلسی های نگاهت رادرگوشه قلبم حس میکنم
نبودنت رامعنا میکند!
عشق با امدنت رفتن را اسان ترمیسازد وامید دیدنت
چشم دل رابه به روی حقیقت عشق میگشاید وحال به سویت امده ام
با پاهای برهنه ودست های خسته تا عشق را ازانتظاربگیرم..........
سرنوشت
گمشده ای را اسمان به من هدیه کرد ولی
امیدو محبت را از دستان من ربود
اسمان من دیگر خورشیدت را نمی بینم
توبر ستارگانت بگو دیگر لباس سیاه بر تن کنندو
به ابر بگو امادهی باریدن باشد
سرنوشت,دنیا در انتظار باران است....
از سوی اسمان ستاره ای چشمک زنان
بر قلب من تاباکی میکرد
اه الهه زیبایی ها بر اطلسی های قلبم
عطر ونوس را بپاش !
ستم عشق را بافلوت گل شیپوری و
پرهای صداقت بنواز وان را روانه ی قلبم کن!!!